وبلاگ دوستداران مهدی موعود (عج)

اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ

وبلاگ دوستداران مهدی موعود (عج)

اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ

بهار روح افزا

                                                            ای بهار روح افزا جلوه کن در این بستان

    جان ما به لب آمد بی تو خسرو خوبان

    ای فدای چشمانت چشم و جان شیدایان

    رحمتی به ما آور، تا به کی غم هجران

    جمعه ها همه گویی از قیام سرشارند

    شوق گریه و لبخند، شور لحظه فرمان

    ای که التزامت را سروران طمع دارند

    شور عالم امکان، شمع محفل مستان

    منجی بشر مهدی، قسط و عدل را معنی

    عاشقان خود را کی می رهانی از زندان

    ای شفای مارویت، روی ماه نیکویت

    بی تو رنگ غم دارد زندگانی انسان

    می دهد گواهی دل تا سپیده راهی نیست

    با دعای «عهد» اینک تازه می شود پیمان  راهی نیست

امام زمان حضرت مهدی (عج)

 منبع: روزنامه رسالت، شماره 7202 به تاریخ 24/11/89، صفحه 19 (در محضر موعود)

بر من بتاب ...ای خورشد تابان روز های بی کسی

«بسم الله الرحمن الرحیم»

 السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان (عج)

آقای مهربانم سلام...!

مدتی می‌شود که بهانه‌های مختلف، پنجره ی روشنی را بر من بسته است...
مثل همه ی اهل زمانه‌ام!
آخر مردمان زمانه ی ما،
به بهانه ی زندگی پر ز نور، در تاریکی سر می‌کنند...
به بهانه ی چیدن گلی، به بوستان نقاشی شده ی تابلوی کاغذی چشم می‌دوزند...
به بهانه ی سیرابی، سراب‌ها از پس هم می‌گذرانند...
و به بهانه ی انتظارت، بر پشت دیوار غیبت تکیه می‌زنند...
و...
بهانه پشت بهانه...

گویی کسی نیست تا برخیزد و بی‌بهانه، سنگی از این دیوار غیبت برچیند...!

آری...
حالا من هم از همان اهالی‌ام...
از اهالی کوی غافلان...
از اهالی سطرهای نقطه ‌نقطه...!

اما با همه ی نداشته‌هایم،
با همه ی نقطه ‌چین ‌هایم...!
هر از گاهی،
گرمی آفتاب مهربانی را، از پشت پنجره ی نیمه بسته ی دلم، احساس می‌کنم.
خورشیدی که به آهستگی،
با قدومی آرام و بی‌صدا...
بر داخل کلبه ی سرما زده‌ام، گرمی می‌چکاند...

باز هم مثل مردم زمانه‌ام...!

اما نمی‌دانم چه می‌شود که در جستجوی تابش بیشتر،
و آن‌همه حرص و ولع بیش از پیش، داشته‌هایمان را هم پشت گوش می‌اندازیم...
بیش خواستن کجا و اندک را هم ز کف دادن کجا؟

آقاجان...
چه می‌کنی با ما نامردمان؟
چه می‌کنی با این‌همه پنجره ی بسته و مهر و موم شده؟
چگونه از روزنه ی پنجره‌های سنگی، بر ما نااهلان می‌تابی و گرمیت را دریغ نمی‌کنی؟

مولاجان دلم برایت تنگ است...
تنگ‌تر از پیش...
بر من بتاب ای خورشید...
بر کلبه ی محقّر دلم باز هم بتاب...
باز هم بر همه ی مردمان زمانه‌ام بتاب...!

تا شاید گرمی نگاهت، خواب زمستانی را از چشمهای خواب‌زده ی مان بزداید...
بر ما بتاب...

التماس دعا

اللهم عجل لولیک الفرج

خوب است نمی آیی

.

سخت است ولی مولا، خوب است نمی آیی



دلتنگ توام اما خوب است نمی آیی



یک کوفه فریب و غم،



یک شام پر از محنت



آیی تو شوی تنها، خوب است نمی آیی



یک نیمه ی شعبان را در فکر تو می مانند



از فکر روی فردا، خوب است نمی آیی



یک جمعه فقط ندبه، یک هفته فراموشی



بود تو شود رویا، خوب است نمی آیی



لاف غم عشق تو ذکر همه ی مردم



بنگر به دل آنها، خوب است نمی آیی



پیش نظر بعضی حاجت بدهی خوبی



اما نه برای ما، خوب است نمی آیی



یک شام سه شنبه را در کوی تو می آیند



اما دلشان اینجا، خوب است نمی آیی



سرداب تو مخروبه، قبر پدرت ویران



شهر تو پر از اعداء، خوب است نمی آیی



با این همه درد و غم، می سوزی و می سازی



ای منتقم زهرا، خوب است نمی آیی







*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج* یعنی بس کن دل شکستن را

*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج* یعنی بس کن دل شکستن را

*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*یعنی بس کن آزردن مهدی (عج) را

*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*یعنی بس کن  غیبت کردن را

*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*یعنی بس کن تهمت زدن و قضاوت نا به جا را

*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج* یعنی بس کن دروغ و فتنه گری را

*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*یعنی بس کن ظلم و ستم را                                                         

*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*یعنی بس کن  آتش افروزی را

*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج* یعنی بس کن  نفس  اما ره را ، شهوت را

*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*یعنی بس کن  کبر و غرور را

*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*یعنی س بس کن عطش ریاست قدرت را

*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*یعنی چنگ مزن به ریسمان موانع ظهور دعای فرج مستجاب می شود

و در نهایت مهدی جان :*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*یعنی  کم  کن  غم  هجران  غیبت  کبری  را


یاران امام زمان علیه‌السلام

حکایتی از تشرف به محضر امام زمان علیه‌السلام

اینجا یک آقایی بود، دندانساز بود. خدا رحمتش کند؛ الآن دیگر مدت‌هاست او را نمی‌بینم. بالأخره، ایشان می‌گفت: «یک کسی آمد مطب ما، مثلاً دندان‌سازی ما. توی خانه ما یک اتاقی را مخصوص مطب کرده بودیم؛ پشتش، در اندرون، بچه‌های ما بودند. [شخص] آمد گفت: می‌دانی اسامی سیصدوسیزده نفر اصحاب حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف چیست؟ یک، دو، سه، چهار، همین‌طور شمرد تا سیصدوسیزده نفر، پشت سر ‌هم. من از او سؤال نکرده بودم، او آمد و اینها را گفت ـ همه را هم از حفظ داشت ـ و رفت؛ زود رفت. تعجب کردم از این وضعیات او که چطور اینها را حافظ است؟! رفتم درِ خانه را باز کردم. دیدم، در خانه هم بسته است. باز کردم. [دیدم] بچه‌هایی آنجا هستند و بازی می‌کنند، گفتم: اینجا کسی که از خانه در آمد، شما دیدید؟ گفتند: نه، کسی نیامده اینجا. به خانواده ما که اتاق او، پشت سر ما بود، گفتم: شما چیزی شنیدید؟ گفت: بله! تندتند صحبت می‌کرد. او هم شنیده بود.

***

طالقان شاید از آن جاها و از آن بلادی باشد که بیش از همه [اصحاب حضرت از] آنجا [باشد]، از آنجا هیجده نفر یا چقدر از آنجا می‌آیند. بعضی با ابر می‌آیند بعضی با چه می‌آیند، قضایایی است! بله. بالأخره که این همه اسیری و دربه‌دری و این هزارها سال، خدا می‌داند که چند سال طول می‌کشد غیبت. آخرش به اینجا می‌رسد. با اینکه اگر اولش می‌رسید، کار تمام بود، لکن اذن نداشتند. تا آن وقت برای ظالمین مهلت بوده است.

 


دانلود فیلم